نهالنهال، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

♥♥♥نهال زندگی ام♥♥♥

برایت آرزوهای بزرگی دارم نهالم

يا حسين مظلوم

چند روز پيش بابا بهم قول داده بود منو ببره به قول خودش شاخسي... منم نميدونستم چيه هي ميگفتم بريم ديگه خب... بريم من شاخسي ببينم... اونروزم مامان گفت نهال شاخسي چيه... گفتم شاخسي خيلي بزرگه ... نميدونم چرا مامان خنديد خلاصه كه يه شب بعد شام شال و كلاه كردي و رفتيم... تو كوچه هي صداي قرومپ قرومپ ميومد... مامان و بابا گفتن نهال صداي شاخسي داره مياد ديگه كم كم داشتم ميترسيدم كه بابا گفت ميخايم بريم پيش بابا جون.. منم كه عشق بابا جونم... بله رفتيم رسيديم ديديم محله شون پر از آدم شده بابا گفت نهال بابا جونو ببين... دست بابا جون يه چوب بود كه با اون داشت تو يه صف گنده دراز بين مردم بالا پايينش ميكرد... هرچي گفتم زود باشين ببرين ...
26 مهر 1394

پنجره ای نو...

عزیزم ...نهالم... الان حدود 4 ماهی میشه که نتونستم به وبلاگت سری بزنم  خودم هم ناراحتم و به خاطر این موضوع از دختر خانوم گل و مهربونم میخام که منو ببخشه... اول از همه باید بگم یه اتفاق اساسی که تو زندگیمون افتاده اینه که اسباب کشی کردیم و اومدیم تبریز و اگه خدا بخواد انتقالی مامان هم دیگه داره حل میشه و اصلی ترین دلیل که نتونستم به وبلاگت سر بزنم همین جریان اسباب کشی بود که کلا درگیر بودیم بعد اون هم یه مدت اینترنت نداشتیم ولی الان حدود یک ماه میشه که درست شده ولی من هنوز فرصت مناسب و فراغت کامل پیدا نکرده بودم الانم که دارم مینویسم شما کنار من داری تو رویاهات غلط میزنی... عوضش به شما خانوم گل و گلابم قول میدم پست هایی رو که با...
8 مهر 1394
1