يا حسين مظلوم
چند روز پيش بابا بهم قول داده بود منو ببره به قول خودش شاخسي... منم نميدونستم چيه هي ميگفتم بريم ديگه خب... بريم من شاخسي ببينم... اونروزم مامان گفت نهال شاخسي چيه... گفتم شاخسي خيلي بزرگه ... نميدونم چرا مامان خنديد خلاصه كه يه شب بعد شام شال و كلاه كردي و رفتيم... تو كوچه هي صداي قرومپ قرومپ ميومد... مامان و بابا گفتن نهال صداي شاخسي داره مياد ديگه كم كم داشتم ميترسيدم كه بابا گفت ميخايم بريم پيش بابا جون.. منم كه عشق بابا جونم... بله رفتيم رسيديم ديديم محله شون پر از آدم شده بابا گفت نهال بابا جونو ببين... دست بابا جون يه چوب بود كه با اون داشت تو يه صف گنده دراز بين مردم بالا پايينش ميكرد... هرچي گفتم زود باشين ببرين ...
نویسنده :
مامان فهیمه
19:21